قرار بود دو هفته پیش بریم خونه جدید . اما مستاجر مون با اینکه تقریبا از 3 ماه پیش بهش اطلاع داده بودیم که با تموم شدن قرارداد باید خونه را ترک کنه , هنوز که هنوزه بهانه میاره و نمیره .!
عجب گیری کردیما!
قبلاها مستاجر به صاحبخونه زودتراعلام میکرد که دارم میرم , پول پیش خونمو میخوام ؛ الان درست عکس این اتفاق واسه ما افتاده .
به قول دوستم سمانه" همه رو برق میگیره مارو چراغ نفتی....." !!!!
ما هم که دلســــــــــــــــــــوز . دلمون نمیاد تو این بارون بیشتر بهش گیر بدیم . ولی هرچی هیچی بهش نمیگیم طرف پر روتر میشه . فکر میکنه ازش میترسیم .
ولی انگار طرف ریگی به کفشش هست . ( استغفر الله . خدایا منو ببخش ) تو خونه انگار فقط تنها زندگی میکنه . اونم که اکثر روزها یا تهرانه پیش مامانش یا یکی از شهرای اطراف .
حالا هرچـی ...
خب عید نزدیک داره میشه , دلمون میخواد عید خونه جدیدمون باشیـم .
اگر تنها ترین تنهایان شویم باز خدا هست .
او جانشین همه نداشتن هاست ..............
خداوندا از اینکه هوامونو داری ممنونم !
تو کلاس بغلی ما دو تا خواهر دو قلوهستند که خیلی شبیه همند . به نظر من حتی پدر و مادرشون هم نمیتونه اونا رو از هم تشخیص بده !
دیروز مثل اینکه زیست داشتن و دبیر اونا قصد داشته از بچه ها پرسش شفاهی کنه . از قضا یکی از خواهرای دو قلو نخونده و اون یکی خونده ؛ دبیر هم اسم خواهری رو که نخونده صدا میکنه ، استرس اونو میگیره که باید چی کار کنه ، که همون لحظه خواهر دوقلوش بلند میشه وبجای خواهرش میره .
اتفاقا همه سوالا رو هم درست جواب میده ! و خواهرش نمره کاملو میگیره !
خواهرش هم که نشسته بود و میدید راحت و بدون هیچ زحمتی نمره رو گرفته خوشحال بود و میخندید .
چه خوب میشد که منم دو قلو به دنیا می اومدم !
بسم الله
یاد او آرام بخش دلهاست...
من و خواهرم تقریبا مثل اب و روغن هستیم وزیاد نمیتوانیم باهم بسازیم ؛ با این حال میخواهم با کمک او یکی از بهترین وبلاگهارا بسازم. البته او چهار سال از من کوچکتر است , ولی در خانه ما همه به او به عنوان یک دختر دانا نگاه میکنند و میشود روی نظرات و پیشنهاداتش حساب باز کرد.
شاید در ابتدا مطالب وبلاگ انچنان که باید نباشد اما تمام تلاشم را برای بهترین شدن میکنم.